سفارش تبلیغ
صبا ویژن



کوتاه ولی عمیق - برای زندگی






درباره نویسنده
کوتاه ولی عمیق - برای زندگی
آیدا
زندگینامه
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
کوتاه ولی عمیق
دی 1386
مرداد 1389
مرداد 89


لینکهای روزانه
برای زندگی [17]
[آرشیو(1)]


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
کوتاه ولی عمیق - برای زندگی

آمار بازدید
بازدید کل :5159
بازدید امروز : 3
 RSS 

 آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است ...

کوتاه ولی عمیق

 

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما...

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد...

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید...

 افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند...

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر...

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید...

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند...

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد...

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است...

دشوارترین قدم، همان قدم اول است...

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید...

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد...       

 وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید...

در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش...

امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست...

برای کسی که آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست...

امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم...

بجای آنکه به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید!

آنچه شما درباره خود فکرمی کنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است که دیگران درباره شما دارند...

 هرکس، آنچه را که دلش خواست بگوید، آنچه را که دلش نمی خواهد می شنود...

 اگر هرروز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید...

صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، وآن هم در تمام عمر، بیش از یک مرتبه نیست...

وقتی شخصی گمان کرد که دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده کند !

کسانی که در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد...

کسی که در آفتاب زحمت کشیده، حق دارد در سایه استراحت کند !

بهتر است دوباره سئوال کنی، تا اینکه یکبار راه را اشتباه بروی !!!

آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید...

اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد که متعلق به گذشته هستید...

خودتان را به زحمت نیندازید که از معاصران یا پیشینیان بهتر گردید، سعی کنید از خودتان بهتر شوید ...

خداوند به هر پرنده ای دانه ای میدهد، ولی آن را داخل لانه اش نمیاندازد !

درباره درخت، بر اساس میوه اش قضاوت کنید، نه بر اساس برگهایش !

انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است !!!

کسی که دوبار از روی یک سنگ بلغزد، شایسته است که هر دو پایش بشکند !!!

هرکه با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد، به طریقت ایشان متهم گردد ...

کسی که به امید شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است !

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت !!!

اینکه ما گمان میکنیم بعضی چیزها محال است، بیشتر برای آن است که برای خود عذری آورده باشیم .

 



نویسنده » آیدا . ساعت 11:10 صبح روز سه شنبه 87 تیر 11


عشق به شکل پروازپرنده ست

عشق خواب یه آهوی رمنده ست

من زائری تشنه زیر باران

عشق چشمه آبی،اماکشنده ست

من میمیرم از این آب مسموم

امااونکه مرده از عشق تاقیامت هرلحظه زنده ست

من میمیرم از این آب مسموم

مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز پرنده ست

توکه معنای عشقی به من معنا بده ای یار

دروغ این صدارابه گورقصه ها بسپار

صداکن اسمموازعمق شب ازلب به دیوار

برای زنده بودن دلیل آخرینم باش

منم من بدرفریاد،خاک خوب سرزمینم باش

طلوع صادق عصیان من بیداریم باش

عشق گذشتن ازمرزوجوده

مرگ آغازراه قصه بوده

من راهی شدم نگو که زوده

اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده

من راهی شدم نگو که زوده

اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده


امروزخیلی دلم گرفته حرفای دیشبش فکرمومشغول کرده دیشب خیلی اذیتش کردم خیلی ناراحت شد.ما کلی با هم حرف زدیم خیلی چیزا برای من واون روشن شدمن تصمیم خودمو گرفتم باید منتظر بمونم ببینم که خدا خودش چی می خوادمنم سعی خودموبرای بدست آوردنش میکنم کنارش میمونم تا وقتیکه خدا وخودش بخوان وسعی میکنم که دیگه راجع به اون باهاش حرف نزنم من بهش ایمان دارم ومیدونم که اونم میخوادوسعی خودشو می کنه من از دستش نمی دم ومی دونم که برای همیشه پیشم هست وخدا همه چیزو برای ما درست میکنه من ایمان وامید دارم که اینطور میشه.خیلی دوسش دارم خیلی خیلی ....


 اگه یه زمانی انفاقی که نباید بیفته افتادمن به احترام خودش وبه احترام عشقمون هیچی نمی گم چون من می خوام که اون خوشبخت باشه چه با من چه با هر کس دیگه ای (باوجود اینکه سخته امامن این کارو میکنم )

     دیشب کلی حرف زدیم ناراحت شدیم، خندیدیم، گریه کرد، سوختم، امیدوارشدم،وبهش ایمان اوردم وقول دادم به خودم وخودش که هیچ موقع تنهاش نزام حتی اگه تو این راه من......

    من حالادارم معنیه عشقو متوجه میشم نمی دونم چرااصلا چی شد که من اینطوری عاشقش شدم واینطوردوسش دارم من تازه معنیه عشق ودوست داشتنو متوجه میشم من که اصلا عشقو قبول نداشتم نمی دونم یه دفعه چی شد...همه چی تواین مدت کوتاه پیش اومدحالادیگه زندگیمو در با اون بودن میبینم احساس میکنم که اون نباشه منم نیستم نه اصلانمی خوام اینطور باشه اون باید کنار من بمونه،خدایا من  عاجزانه ازت کمک میخوام ومیخوام که منو تنها نزاری چون اصلا ظرفییتشو ندارم کمکم کن....!!!

    الان که من اینارو می نویسم ساعت 9:25 صبح روزه شنبه15دی86است ویه بغض بزرگ گلو فشار میده دوست دارم بشینم گریه کنم شاید آروم شدم اماحیف که نمیشه!

 حالادیگه توروداشتن خیاله

دل اسیرآرزوهای محاله

غبارپشت شیشه میگه رفتی

ولی هنوزدلم باورنداره

حالاراه تودوره

دله من چه صبوره

کاشکی بودی ومیدیدی زندگیم چه سوت وکوره

آسمون از غم دوریت حالاروزوشب می باره

دیگه توذهن خیابون من وتنهاجا می زاره

خاطره مثل یه پیچک می پیچده روتنه خستم

دیگه حرفی ندارم دل به خلوته توبستم

 




نویسنده » آیدا . ساعت 9:31 صبح روز شنبه 86 دی 15


افسانه های درخت کریسمس

افسانه های بسیاری درباره پیدایش درخت کریسمس وجود دارد. یکی از آنها داستان سنت بانی فیس (Saint Boniface - یک راهب انگلیسی که کلیسای مسیحی را در فرانسه و آلمان سازماندهی کرد) است.

 

او در یکی از سفرهای خود به گروهی از بت پرستان برمیخورد که به دور درخت بلوط بزرگی گرد آمده بودند و میخواستند کودکی را برای خدایی به نام تور (Thor)، قربانی کنند. بانی فیس برای نجات جان کودک و جلوگیری از این رسم وحشیانه، درخت تنومند را با یک ضربه مشت خود بر زمین می اندازد. در جای این درخت، یک نهال کوچک صنوبر میروید. این قدیس به بت پرستان میگوید که این صنوبر کوچک، درخت زندگی و نماد زندگی جاویدان حضرت مسیح است.

یک افسانه دیگر میگوید که مارتین لوتر (Martin Luther)، بنیان گذار مکتب پروتستان، در شب کریسمس از میان جنگلی میگذشت. او در حین راه رفتن محو زیبایی هزاران ستاره که از میان شاخه های درختان همیشه سبز جنگل میدرخشیدند شده بود و آنچنان تحت تاثیر این زیبایی قرار گرفته بود که درخت کوچکی را برید و برای خانواده اش برد.در آنجا برای به وجود آوردن منظره جنگل، درخت را با شمعهای کوچکی بر تمام شاخه ها، آراست.

قصه دیگر درباره هیزم شکن فقیری است که سالها پیش، در شب کریسمس به کودک گرسنه و گمشده ای بر میخورد و با وجود فقر فراوان، برای کودک غذا و سرپناهی محیا میکند. هنگام صبح، هیزم شکن بیدار شده و درخت درخشان و زیبایی را در پشت در منزل خود میبیند. آن کودک گرسنه، در واقع حضرت مسیح بوده و درخت زیبا را به عنوان هدیه ای به مرد نیکوکار در آنجا گذاشته بوده است.

عده ای سرچشمه پیدایش درخت کریسمس را، "نمایش بهشت" (Paradise Play) میدانند. در قرون وسطا، زمانی که اکثر مردم بی سواد بودند، برای آموزش داستانهای مذهبی به آنان از نمایش استفاده میکردند. یکی از این نمایشها، نمایش بهشت بود که درباره پیدایش آدم و حوا و داستان رانده شدن آنها از بهشت صحبت میکرد و همه ساله در 24 دسامبر اجرا میشد.

اجرای نمایش در زمستان، یک مشکل کوچک داشت و آن نیاز به یک درخت سیب بود اما درختان سیب در زمستان باری نداشتند، با یک تغییر کوچک، مشکل حل شد و آن آویختن سیب به شاخه های درخت همیشه سبزی چون صنوبر، بود. درختهای مزین به گویهای رنگین، درواقع نوادگان این درختهای نمایشی هستند
.



نویسنده » آیدا . ساعت 8:33 صبح روز سه شنبه 86 دی 11


شعری برای تو

قورت می دهم

همه دلتنگیهایم را

و تلخ نوشته هایم را

سر می کشم

انکار نمی کنم

لج کرده ام

که برایت بنویسم

گریه کنم

عاشقت بمانم

لج کرده ام

دوستت داشته باشم

دلم می خواهد باور کنی

دوستت دارم

همین

******************************************

مهربانم،

یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که این جا

بین آدم هایی، که همه سرد و غریبند با تو

تک و تنها، به تو می اندیشد

و کمی،

دلش از دوری تو دلگیر است....

مهربانم، ای خوب!

یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که چشمش ،

به رهت دوخته بر در مانده

و شب و روز دعایش اینست؛

زیر این سقف بلند،  هر کجایی هستی، به سلامت باشی

و دلت همواره، محو شادی  و تبسم باشد...

مهربانم، یاد قلبت باشد؛

یک نفر هست که دنیایش را،

همه هستی و رؤیایش را، به شکوفایی احساس تو، پیوند زده

و دلش می خواهد، لحظه ها را با تو، به خدا بسپارد....

مهربانم،

یک نفر هست که با تو

تک و تنها، با تو

پر اندیشه و شعر است و شعور!

پر احساس و خیال است و سرور!

مهربانم، ای یار، یاد قلبت باشد؛

یک نفر هست که با تو، به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت، هر صبح، گونه سبز اقاقی ها را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعا می کند این بار که تو

با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی…



نویسنده » آیدا . ساعت 11:50 صبح روز چهارشنبه 86 دی 5